آب و سنگ
آب و سنگ
به کدام جوی تشنه ای سنگ؟
که چنین فراخ و گستاخ
سر راه ما نشستی
و چه سخت راه بستی!
تو ز مهر وعده دادی
تو ز ما گرفته ای رنگ!
به کجا نگاه می کنی تو بنگر
آسمان گواه می دهد به پاکی ام
خوانده ام تو را بارها به راهِ خویش
زخمها زدی بر امیدِ آبی ام ،
سالهای پیش
...
ما در هم و برابر هم ایستاده ایم
بهای زلالی من تشنگی جاودان تو
بهای ایستادگی تو خروش من
...
سلاح آلودگی تو را
من با صبوری خویش ، ساییده ام
من شرار باروتهای تو را
در رگهای آبیِ دست ، شسته ام
...
چه نازی به نیروی سنگ؟
من تو را تمام حل خواهم کرد
تا زمانی که وزنِ بودنت
جاری مرا نوش می کند،
این تویی که ذره ای میانِ من
نگاه کن چه خیس خورده سنگر زمین
چشمه های کوچک و زلال مرا ببین
خروش من از بی شماری تو فزون تر است
جوی باریکه های پاکِ مهر
از سلاح های سترگ تو فرا تر است
...
من ز تو چیزی نخواهم گذاشت
جز آنچه برای آبی ماندن
در سرشت تو مانده است
آری آسمانِ پاک گواه من است
گر هنوز پافشرده ای بر قرارگاهِ ماندگاری ات
گر نشسته ای خلاف جویبارهای بی گناه
دیر یا زود تو حل خواهی شد
دیر یا زود
شنهای بستر راه من خواهی شد
کلمات کلیدی :