زبان خردمند در پس دل اوست ، و دل نادان پس زبان او . [ و این از معنیهاى شگفت و شریف است و مقصود امام ( ع ) این است که : خردمند زبان خود را رها نکند تا که با دل خویش مشورت کند و با اندیشه خود رأى زند ، و نادان را آنچه بر زبان آید و گفته‏اى که بدان دهان گشاید ، بر اندیشیدن و رأى درست را بیرون کشیدن سبقت گیرد . پس چنان است که گویى زبان خردمند پیرو دل اوست و دل نادان پیرو زبان او . ] [نهج البلاغه]

از عقرب پرسیدند که چرا زمستان بیرون نمیایی

ارسال‌کننده : نورا حمید سرخه در : 92/3/25 9:17 عصر

شخصی وارد مجلسی شد و گفت از صبح تا بحال از بس که متغیّربودم به هرکس رسیدم مثل عقرب اورا گزیدم ، شخصی دیگر گفت مگر یک نفر پیدا نشد که یک کفش کهنه بر فرق تو زند؟
حکایت
از عقرب پرسیدند که چرا زمستان بیرون نمیایی ، گفت در تابستان که بیرون میایم چه حرمت دارم که در زمستان داشته باشم.
حکایت
لری قرص نان جوی در آب انداخت تا نرم شود بخورد از هم وا رفت . گفت تو که نمیتوانی خودت را نگه داری مرا چگونه نگاه خواهی داشت؟!!!
 حکایت
دزدی با نردبان به باغ کسی رفت تا میوه بدزدد که صاحب باغ رسید و گفت در باغ من چکار داری؟
گفت: نردبان می فروشم، گفت نردبان در باغ من میفروشی؟
گفت نردبان از من است هرکجا که خواهم می فروشم.
حکایت
شخصی را دیدند تسبیح در دست دارد و میگوید لاسبحان الله ، لاسبحان الله، گفتند: چرا چنین میگویی؟
گفت: میخواستم سی وسه بار بگویم چهل بار گفتم اکنون می خواهم اضافه را بر گردانم.




کلمات کلیدی :