من...هستم
من...هستم
قدرتمندترین کلمات هستند چرا که هر کلمه ای بین این دو قرار دهید واقعیت شما را شکل می دهد.
کلمات کلیدی :
من...هستم
قدرتمندترین کلمات هستند چرا که هر کلمه ای بین این دو قرار دهید واقعیت شما را شکل می دهد.
محبت
بدیدم کودکی تنها نشسته
نگاهش تلخ بود و دل شکسته
به او گفتم چه در این سینه داری
چه رازی از جهان، پرکینه داری
چرا اینسان نگاهت بی قرار است
چرا پاییز باری، بین بهار است
مگر بابا و یا مادر نداری
که سر بر ماتم و غم می گذاری
مگر نانی نخوردی یا که آبی
که در عمق نگاهت پر سرآبی
نگاهش برنگاهم خیره افتاد
دهانش با تکانی زیر لب گفت
چه می گویی که من بابا ندارم
من از آن دیو سیرت در فرارم
پدر دارم ولی در خود پرستی
زمادر هم بجز سیلی و دستی
ندیدم من محبت شرمسارم
ز کمبود محــبت درد دارم
بیایید
بیایید مرا
دوباره زنده کنید
وبه من بچشانید لذت بودن را
مرا از سردابهای تاریک برهانید
مرا از دهلیزهای
اندیشه های جسم
بیرون کنید
من در ویرانه ها به دنبال نوری می گردم
اما خورشید در دشتهای پر گل
تابیده است
بیایید مرا به آسمان ببرید
من در آنجا خودم را خواهم یافت .
سخاوت
دست هایمان را توانا کنیم
تا سخاوت را به آنها بیاموزیم
نگذاریم اهریمن و پلیدی
احساس را از پنجه هایمان برباید
انگشتان خود را همواره بشماریم
تا دست دوستی را
به همگان هدیه دهیم
امید
چگونه از زمین سرد و تیره بگذرم
من شب را می گذرانم
و بر خفاشان تاریکی
می تازم
ماه بر من می تابد
حتی اگر ابرها در سمان باشند
اگر چه یاران من اندکند
اما ایمان در من هزاران است
صبحگاهان بی غروب را می جویم
حتی در پاییز
برگی سبز در دستانم می گیرم
و با آن بهار را نوید می دهم
زندگی زیباست ای زیبا پسند زنده اندیشان به زیبایی رسند آنقدر زیباست این بی بازگشت کز برایش میتوان از جان گذشت مردن عاشق نمی میراندش در چراغ تازه می گیراندش باغها را گرچه دیوارو در است از هواشان راه با یکدیگر است شاخه ها را از جدایی گر غم است ریشه هاشان دست در دست هم است
بر شانهی تنهایی خود سر بگذارم
از حاصل عمر بههدر رفتهام ای دوستی
ناراضیام، امّا گلهای از تو ندارم
در سینهام آویخته دستی قفسی را
تا حبس نفسهای خودم را بشمارم
از غربتام اینقدر بگویم که پساز تو
حتّا ننشسته ست غباری به مزارم
ای کشتی جان! حوصله کن میرسد آنروز
روزی که تورا نیز به دریا بسپارم
یعقوب ترین چشم جهان قسمت ما باد
چون یوسف گمگشته ی ما یوسف زهراست . . .
یا اباصالح ادرکنی
جز او به هیچ واقعه ای دل نبسته ایم / موعود جمعه، جمعه موعود می رسد . . .