پایبندى به قناعت
امام على علیه السلام :
مِن شَرَفِ الهِمَّةِ لُزومِ القِناعَةِ؛
پایبندى به قناعت، از والایى همّت است.
تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص391 ، ح 8999
کلمات کلیدی :
امام على علیه السلام :
مِن شَرَفِ الهِمَّةِ لُزومِ القِناعَةِ؛
پایبندى به قناعت، از والایى همّت است.
تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص391 ، ح 8999
امام على علیه السلام :
مَنِ اقتَصَرَ عَلى بُلغَةِ الکَفافِ فَقَدِ انتَظَمَ الراحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفضَ الدَّعَةِ؛
هر کس به مقدار کفایت، قناعت کند، آسایش مى یابد و براى خویش زمینه گشایش فراهم مى کند.
کافی(ط-الاسلامیه) ج 8 ، ص 19 - نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 540 ، حکمت 371
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیش از مبعوث شدن، بیست خصلت از خصلتهاى پیامبران را دارا بودند، که اگر کسى یکى از آنها را داشته باشد، دلیل عظمت اوست؛ چه رسد به کسى که همه آنها را دارا باشد، آن حضرت پیامبرى امین، راستگو، ماهر، اصیل، شریف، استوار، سخنور، عاقل، با فضیلت، عابد، زاهد، سخاوتمند، دلیر و با شهامت، قانع، متواضع، بردبار، مهربان، غیرتمند، صبور، سازگار، و نرمخو بودند و با هیچ منجّم (قائل به تأثیر ستارگان)، غیبگو و پیشگویى همنشین نبودند.
مناقب آل ابی طالب(ابن شهر آشوب) ج 1، ص 123
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیش از مبعوث شدن، بیست خصلت از خصلتهاى پیامبران را دارا بودند، که اگر کسى یکى از آنها را داشته باشد، دلیل عظمت اوست؛ چه رسد به کسى که همه آنها را دارا باشد، آن حضرت پیامبرى امین، راستگو، ماهر، اصیل، شریف، استوار، سخنور، عاقل، با فضیلت، عابد، زاهد، سخاوتمند، دلیر و با شهامت، قانع، متواضع، بردبار، مهربان، غیرتمند، صبور، سازگار، و نرمخو بودند و با هیچ منجّم (قائل به تأثیر ستارگان)، غیبگو و پیشگویى همنشین نبودند.
مناقب آل ابی طالب(ابن شهر آشوب) ج 1، ص 123
از شخصی پرسیدند روزگارت چگونه است؟
اندوهگین نگاهی کرد و پاسخ داد : چه بگویم امروز از زور گرسنگی مجبور شدم کوزه سفالی که یادگار سیصد ساله ی اجدادم بود بفروشم و نانی تهیه کنم....
حکیمی زمزمه کرد: خدا روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته و اینگونه ناسپاسی میکنی!!.
کسانی که سخنان نیکو را میشنوند ولی در دل آنها نمینشیند مثال کوهستانی است که باران بر آن میباردولی از روی تخته سنگها جاری میشود.
آنها که سخن نیکو را فراموش میکنند چون شنزار هستند که باران بر آنها مینشیند
و تبخیر می شود.
و آنها که سخنان نیکو را به جان می شنوند زمینهای حاصلخیزی هستند که باران آنها را سرسبز و با طراوت میکند.
مردی به یکی از فرزندانش گفت:
ای پسرم میدانی بهشت مجانی است و جهنم را باید با پول بخری؟
پسر گفت: چگونه پدر؟
پدر جواب داد: جهنم با پول است!
-کسی که قمار بازی میکند پول میدهد!
- کسی که شراب میخورد پول میدهد!
- کسی که سیگار میکشد پول میدهد!
- کسی که آهنگ و موسیقی گوش میدهد پول میدهد!
- و کسی که به خاطر معصیت سفر میکند پول میدهد!
و ای پسرم بهشت مجانی است چون:
- کسی که نماز میخواند، مجانی میخواند
- و کسی که روزه میگیرد، مجانی روزه میگیرد
-کسی که استغفار میکند ، مجانی آن کار را میکند
- و کسی که چشمانش را از گناهان میپوشاند و از خدایش میترسد مجانی این کار را میکند
الان چه تصمیمی داری؟ آیا میخواهی پولهایت را خرج کنی تا به جهنم بروی و یا اینکه مجانی به بهشت بروی
چه زیباست حکمت بزرگان!
پدری به پسرش وصیت کرد که در عمرت این سه کار را نکن :
راز دل به زن مگو ، با نو کیسه معامله نکن و با آدم کم عقل رفیق نشو .
بعد از این که پدر ازدنیا رفت پسر خواست بداند که چرا پدرش به
او چنین وصیتی کرده؟ پیش خود شگفت : امتحان کنم
ببینم پدرم درست گفته یا نه.
هم زن گرفت، هم قرض کردو هم با آدم کم عقل دوست شد.
روزی زن جوان از خانه بیرون رفت. مرد فوری رفت گوسفندی آورد و در خانه کشت و خون گوسفند را دور خانه ریخت و لاشه اش رازیرزمین پنهان کرد. زن وارد خانه شد و به شوهرش گفت : چه شده؟ خون ها مال چیست؟
مرد گفت : آهسته حرف بزن. من یک نفر را کشته ام. او دشمن من بود.
اگر حرفی زدی تو را هم می کشم. چون غیر از من و تو کسی از این راز خبرندارد. اگر کسی بفهمد معلوم می شود تو گفته ای.
زن،تا اسم کشته شدن را شنید، فوری به پشت بام رفت و صدا زد : مردم به فریادم برسید.
شوهرم یک نفر را کشته، حالا می خواهد مرا هم بکشد. مردم دهبه خانه آنها آمدند. کدخدای ده که کم عقل بود و دوست صمیمی آن مرد بود فوری مرد را گرفت تا به محکمه قاضی ببرد. در راه که می رفتند به آدم نوکیسه برخوردند.
مرد نوکیسه که از ماجرا خبر شده بود دوید و گریبان مرد را گرفت و گفت : پولی را که به تو قرض داده ام پس بده. چون ممکن است توکشته بشوی و پول من از بین برود.
به این ترتیب، مرد، حکمت این ضرب المثل را دانست. سپس لاشه گوسفند را نشان داد و اصل ماجرا را به قاضی گفت و آزاد شد
یا ذَا البأسِ و النِّقَم
بابتِ یک چیزهایی باید تاوان پس بدهیم
بابتِ کارهای کرده و حتی کارهای نکرده
بابتِ حرف های زده و حتی حرف های نزده
بابتِ انتخـاب هایی که بـاید میکردیـم و نکردیـم
بابتِ چیزهایی که خواندیم یا حتی آنچه نخواندیم
بابتِ دروغ هایی که گفتیم یا راست هایی که نگفتیم
بابتِ توهمی که ساختیم
بابتِ توقعی که نادرست ایجاد کردیم
بابتِ محبتی که در جای خودش خرج نکردیم یا محبتى که اسراف شد
بابتِ "بله"هایی که باید میگفتیم و "نه" گفتیم، یا "نه"هایی که باید میگفتیم و نگفتیم
بابتِ "دوستت دارم"هایى که نگفتیم یا شاید "دوستت دارم"هایى که به اشتباه گفتیم
بابتِ فرصت هایی که سوزاندیم
بابتِ لحظه هایی که استفاده نکردیم
ادامه مطلب...
کلمات کلیدی :