سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای منتهای آرزو ! آیا مرا به آتش می سوزانی ؟ پس امیدم چه می شود ؟ پس آن گاه دوستی ام چه می شود ؟ [امام سجّاد علیه السلام]

مقایسه کارهای عجیب ما

ارسال‌کننده : نورا حمید سرخه در : 91/6/1 10:39 عصر

مقایسه کارهای عجیب ما

چقدر عجیب که یک ساعت عبادت به درگاه الهی دیر و طاقت فرسا میگذرد ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذرد!

چقدر عجیب که 100 هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار زیادی است اما وقتی که با همان مقدار پول به خرید می رویم کم به چشم میاد!

چقدر عجیب که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذرد!

چقدر عجیب که وقتی می خواهیم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمان نمی آید تا بگویم اما وقتی که می خواهیم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!

چقدر عجیب که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافه می کشد لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی که مراسم دعا و خطابه و نیایش طولانی تر از حدش می شود شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شویم!

چقدر عجیب که خواندن یک صفحه و یا یک بخش از قرآن سخت است اما خواندن 100 صفحه از یک کتاب داستان آسان است !

چقدر عجیب که سعی میکنیم ردیف جلو صندلی های یک  مسابقه رو رزو کنیم اما به آخرین ردیف یک مکان مذهبی مثل مسجد تمایل داریم!

چقدر عجیب که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تو آخرین لحظه هم که شده انجام بدهیم!

چقدر عجیب که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان کتب مقدس و قرآن رو به سختی باور می کنیم!

چقدر عجیب که همه مردم می خواهند بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدهند به بهشت بروند!

چقدر عجیب که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته شود همه جا را فرا می گیرد اما وقتی که سخن و پیام الهی رو می شنویم دو برابر در مورد گفتن و یا نگفتن اون فکر می کنیم!

واقعا اینطور نیست؟!  دارید فکر می کنید؟

این حرف ها را به گوش بقیه هم برسانیم و از خداوند سپاس گذار باشیم که او خدای اعلی و دوست داشتنی است.

(التماس دعا)

گل تقدیم شمااین وبلاگم اجر معنویش را هدیه میکنم به روح حاج حمید سرخه برای روح ان مرحوم که جانباز هشت سال دفاع مقدس بوده یک صلوات بفرستید با تشکر گل تقدیم شما




کلمات کلیدی :

داستان 3 پیرمرد

ارسال‌کننده : نورا حمید سرخه در : 91/5/31 4:40 عصر

داستان 3 پیرمرد

خانمی 3 پیر مرد جلوی درب خانه اش دید.
- شما را نمی شناسم ولی اگر گرسنه هستید بفرمایید داخل.
- اگر همسرتان خانه نیستند، می ایستیم تا ایشان بیایند.
همسرش بعد از شنیدن ماجرا گفت: برو داخل دعوتشان کن.
بعد از دعوت یکی از آنها گفت: ما هر
3 با هم وارد نمی شویم.
خانم پرسید چرا؟
یکی از آنها در پاسخ گفت: من ثروتم، آن یکی موفقیت و دیگری عشق است. حال با همسرتان تصمیم بگیرید کداممان وارد خانه شود.
بعد از شنیدن، شوهرش گفت: ثروت را به داخل دعوت کن. شاید خانمان کمی بارونق شود.
همسرش در پاسخ گفت: چرا موفقیت نه؟
عروسشان که به صحبت این دو گوش می داد گفت چرا عشق نه؟ خانمان مملو از عشق و محبت خواهد شد.
شوهرش گفت: برو و از عشق دعوت کن بداخل بیاید. خانم به خارج خانه رفت و از عشق دعوت کرد امشب مهمان آنها باشد.
2 نفر دیگر نیز به دنبال عشق براه افتادند. خانم با تعجب گفت: من فقط عشق را دعوت کردم!
یکی از آنها در پاسخ گفت: اگر ثروت و یا موفقیت را دعوت می کردید،
2 نفر دیگرمان اینجا می ماند. ولی هرجا عشق برود، ما هم او را دنبال می کنیم.
هر جا عشق باشد
موفقیت و ثروت هم هست!

 




کلمات کلیدی :

نکته های کوچک زندگی

ارسال‌کننده : نورا حمید سرخه در : 91/5/31 11:3 صبح

نکته های کوچک زندگی

شیطان نه تنها کمر به نابودی زندگی آن دنیایمان بسته است

بلکه چشم دیدن زندگی راحتمان در این دنیا را هم ندارد

گویا وقتی راحت مینشیند که بمیریم و روی کفنمان با انگشتانش بنویسد : خسر الدنیا و الآخره !

منبع : وبلاگ لامپ





کلمات کلیدی :

جملات زیبا شادروان

ارسال‌کننده : نورا حمید سرخه در : 91/5/31 11:0 صبح

 جملات زیبا شادروان

در زمان زنده بودن باعث شادی کسی نبودیم، 

 از کجا میدونند بعد از مردن شادروان میشیم ...

 در زندگیمون اینقدر ضعیف بودیم که نتونستیم کسی رو ببخشیم

 از چه بابت باید مرحوم بشیم و مورد بخشش

اصلا چنین چیزی ممکنه ؟!

طبق کدوم قانون ادعای شادروان و مرحوم بودن میکنیم ؟!

 




کلمات کلیدی :

مؤمن به هنگام مرگ

ارسال‌کننده : نورا حمید سرخه در : 91/5/31 10:27 صبح

مؤمن به هنگام مرگ

صدوق از حضرت عسکری علیه السلام و ایشان از رسول اکرم (ص ) نقل کردند که آن جناب فرمود مؤمنین همیشه از عاقبت خود در ترسند و یقین ندارند که مشمول رضایت خدا واقع می شوند یا نه تا موقع مرگ مؤمن وقتی که ملک الموت را دید در آن شدت درد بسیار متاءثر است که اکنون از خانواده و اموال خود جدا می شود با اینکه به آرزوهایش نرسیده ملک الموت به او می گوید

 آیا هیچ عاقلی برای مال و ثروتی که فایده ندارد غصه می خورد با این که خداوند به جای آن چندین هزار برابر به او داده است می گوید نه ملک الموت اشاره می کند به طرف بالا نگاه کن :

 می بیند قصرهای بهشت و درجات آن را که از حدود آرزو هم خارج است به او می گوید اینجا منزل تو است و اینها را خداوند به تو عنایت کرده و افراد صالح از خانواده ات با تو در همین جا ساکن می شوند آیا راضی هستی در عوض ثروت و مال دنیا این مقام را به تو بدهند؟

 می گوید آری به خدا قسم راضیم . سپس می گوید باز نگاه کن وقتی توجه می کند حضرت رسول (ص ) و امیرالمؤمنین و فرزندان ارجمند ایشان را در اعلا علیین می بیند ملک الموت می گوید اینها همنشین و انیس تو هستند آیا به جای کسانی که در این جهان از آنها مفارقت می کنی راضی نیستی اینها با تو باشند؟ می گوید چرا به خدا قسم راضیم .

همین است تفسیر و معنای آیه شریفه ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا فما امامکم من الاهوال فقد کفیتموه و لاتحزنوا علی ما تخلفونه الذراری والعیال والاموال فهذا شاهد تموه فی الجنان بدلا منهم وابشروا بالجنه التی کنتم توعدون هذه منازلکم و هؤ لاء اناسکم و جلاسکم نحن اولیائکم فی الحیوه الدنیا و فی الاخره ولکم فیها ما تشتهی انفسکم ولکم فیها ما تدعون نزلا من غفور رحیم.


داستانها و پندها, ج1/ مصطفی زمانی وجدانی




کلمات کلیدی :

سخت جان کندن

ارسال‌کننده : نورا حمید سرخه در : 91/5/31 10:24 صبح

سخت جان کندن

پیامبر(ص) به علی علیه السلام فرمود: عزرائیل وقتیکه برای قبض روح کافر می آید، روح او را با آهنی گداخته به آتش که بریان کننده است از بدنش ‍ بیرون می آورد، و دوزخ (در این هنگام صیحه می کشد). علی علیه السلام عرض کرد: آیا این گونه جان کندن سخت ، برای شخصی از امت تو (مسلمان) نیز ممکن است صورت گیرد؟ پیامبر(ص) فرمود: آری جان دادن سه نفر از امت من ، این گونه است : 1- حاکم ظالم 2- کسی که از روی ظلم ، مال یتیم را بخورد 3- کسی که گواهی ناحق بدهد (که از آن به شهاده الزور تعبیر می شود).


داستانها و پندها, ج6/ مصطفی زمانی وجدانی




کلمات کلیدی :

در لحظه مرگ!

ارسال‌کننده : نورا حمید سرخه در : 91/5/31 10:23 صبح

در لحظه مرگ!

امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: وقتی که انسانها در آخرین روز از دنیا و نخستین روز از آخرت (یعنی لحظه مرگ) قرار می گیرند، مال و فرزندان و کارهای او در برابرش مجسم می گردند. او به مالش متوجه می شود و می گوید: سوگند به خدا من به جمع آوری تو حریص بودم و سعی فراوان داشتم ، اکنون در نزد تو چه پاداشی دارم ؟. مال در پاسخ گوید: کفن خود را از من بگیر. او متوجه فرزندان می شود و می گوید: سوگند به خدا من شما را دوست داشتم ، و از شما حمایت می نمودم ، اینک در نزد شما چه مزدی دارم ؟. فرزندان گویند: تو را (با احترام) برداشته و می بریم در قبر (زیر خاک) دفن می کنیم . او به عمل خود متوجه شده و گوید: سوگند به خدا من نسبت به تو بی اعتنا بودم و تو برایم سنگین و سخت بودی ؟ عمل در پاسخ گوید: من همنشین تو در قبر و هنگام حشر و نشر در قیامت هستم تا من و تو را در معرض عدل الهی قرار دهند و خداوند قضاوت فرماید.


داستانها و پندها, ج6/ مصطفی زمانی وجدانی




کلمات کلیدی :

دینار روی دینار!

ارسال‌کننده : نورا حمید سرخه در : 91/5/31 2:16 صبح

مردی به ابراهیم ادهم گفت:

«ای ابا اسحاق! می خواهم این جبه را از من بپذیری و تن پوش سازی.»

ابراهیم گفت: «اگر فقیر نباشی، از تو می پذیرم.»

گفت: «من غنی هستم.»

ابراهیم گفت: «چه داری؟»

گفت: «دو هزار دینار.»

ابراهیم گفت: «می خواهی چهار هزار باشد؟»

گفت: «آری!»

گفت:پس تو فقیری. جبه ات را نمی پذیرم!»





کلمات کلیدی :

خوشبختی پروانه است

ارسال‌کننده : نورا حمید سرخه در : 91/5/30 6:52 عصر

خوشبختی پروانه است. اگر او را دنبال کنید از شما می گریزد ولی اگر آرام بنشینید، روی سر شما خواهد نشست. هیوم

 عکس های جدید و زیبا از پروانه ها - Pic.Alamto.Com




کلمات کلیدی :

پسر مهربان...

ارسال‌کننده : نورا حمید سرخه در : 91/5/27 5:54 عصر

پیر مردی تنها در « مینه سوتا» زندگی می کرد که می خواست مزرعه سیب زمینی را شخم بزند، اما چون تنها پسرش که 23 ساله بود به جرم کتک کاری به زندان افتاده بود، به تنهایی نمی توانست این کار را انجام بدهد.

پیر مرد قلم و کاغذ را برداشت و نامه ای به پسرش نوشت و ضمن توضیح دادن ماجرا گفت: « پسرم تو دوستی سراغ نداری که این کار را برای من انجام دهد، چون اگر زمین را شخم نزنم و سیب زمینی نکارم سال آینده ورشکست می شوم..»

سپس نامه را به نشانی زندان ارسال کرد.چند روز بعد نامه ای توسط یکی از زندانیان آزاد شده از سوی پسرش به دستش رسید:« پدر خواهش می کنم این کار را نکن....! چرا که من حدود صد و پنجاه اسلحه در قسمت های مختلف زمین پنهان کرده ام که اگر آنجا را شخم بزنی بیچاره می شوم»!!!

هنوز پیر مرد از بهت بیرون نیامده بود که ناگهان حدود 20 مامور FBI  با زور وارد مزرعه شده و زمین پیرمرد را برای پیدا کردن اسلحه ها زیر ورو کردند، اما چون چیزی نیافتند بعد از سه روز آنجا را ترک کردند.

بعد از ظهر همان روز تلگرافی از زندان و از سوی پسر به دست پیرمرد رسید:« پدر جان امید وارم حالا راحت سیب زمینی بکارید»!!!!




کلمات کلیدی :

<   <<   76   77   78   79   80   >>   >